روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

بازی توازن

توازن عبارت است از توانایی فرد در حفظ و بازیابی حالت یا وضع بدن که عنصر اصلی تمامی مهارت های حرکتی است ، کودک با برخورداری از یک توازن خوب و مطلوب می تواند  حرکات قدرتمند و کارآمدی در فعالیتهای روزمره داشته باشد، رشد و پیشرفت توازن بدن کودک نقطه شروع برای فعالیت های خاص ورزشی نیز محسوب می شود. یکی از بازیهای توازنی من و روشا بازی با بالش های خونه اس. مواد لازم : هر چه بالش سبک و نرم دارید ، یک کودک پر هیجان و یک مادر فوق العاده با حوصله ما تقریبا 8 بالش نرم و سبک رو اول به ردیف گذاشتیم و با صدای موسبقی نسبتا تند روشا روی آن ها شروع به حرکت کرد قانون بازی هم این بود که پاش روی زمین نخوره ، اول کمی براش سخت بود حفظ تعادل روی بالش ها...
13 اسفند 1391

فلفل نبین چه ریزه........

امان از دست این دختر وروجک که هر چیزی رو تا امتحان نکنه دست بردار نیست همین فلفل ناقابل که این روزها تو سفره همه هست و با آبگوشت آی می چسبه البته اگه زیاد تند نباشه، هی به این دخترک گفتم نخوریها زبونت می سوزه هی گفت چرا؟ آتیش داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هی گفتم دخترم زبونت می سوزه ها هی گفت باشه کوچولو می خورم خلاصه دیشب خونه مامان جون از غفلت من استفاده کرد و طعم آتشین فلفل رو چشید..... حالا از اون اشک و آه آه کردن و از من خنده و دیدی چی شد و نازو نوازش مادرانه البته تمام مسائل ما به نازهای مادرانه و بوسه های آتشین و فلفلی دخترانه ختم به خیر میشه اولین تجربه فلفلی مبارک
12 اسفند 1391

سوال بپرس ....

هی سوال می پرسی و من هی گیچ گیچ می شم آخه عزیزترینم کی گفته من همه چیز رو می دونم اونم از تمام زوایا.............   روشا: مامان بریم پارک مامان زهرا: نه عزیزم داره شب میشه خورشید خانوم رفته بخوابه فردا میریم روشا: نه به خدا الان بریم (اشاره به لامپ های خیابون) ببین چقدر خورشید اومده مامان: نه عزیزم اینا لامپه روشا : لامپه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واسه چی؟ مامان : لامپه دیگه برای این که خیابون هارو روشن کنه روشا : یوشن کنه !!!!!!!!!!!!!!!! کجارو؟ مامان: خیابونا رو تا مردم راحت راه برن ببین اگه تاریک باشه هیچ جا رو نمی تونیم ببینیم روشا: کجارو ببینیم .............. و من که هی فکر می کنم تا یادم بیاد کجای زندگی ام و باید به ت...
9 اسفند 1391

رامسر مهربان

مرداد ماه تو اوج گرما ما مهمان رامسر مهربان بودیم ، خاطراتی که همیشه دوست دارم تکرار بشه و با روشا و بابایی خوبش تجربه کنیم . دختر گلم  بزرگ شده و واقعا سفر باهاش لذت بخشه با شعر خوندناش و شیرین زبونی هاش ، شن بازی کردن و آب تنی که مدام می گفت شالاب شلوب آب بازی شن ها تن نازت رو نوازش می کردن و خورشید بوسه می زد به اون چشمهای قشنگت خاطرات مه آلود ما از دریاچه قو تو روستای زیبای جواهر ده شهر بازی لاهیجان و شور و شعف بچه گانه تو     ...
2 اسفند 1391

دوستت دارم

روشنایی زندگی ! بمان کنارم با آن دستهای مهربان و بوسه های کودکانه ات که تمام هستی ام شده ای ستاره باران خوشبختی وقتی با آن صدای دلنواز می گویی " مامان دوسوتو دارم"   منم دوستت دارم   ...
2 اسفند 1391

ترک پستونک

خیلی از این مرحله می ترسیدم اما خدارو صدها هزار بار شکر خیلی آرام و خوب طی شد و دختر من دیگه پستونک یا به قول خودش پس نمی خوره. البته من برای اینکه نازنینم اذیت نشه خیلی آروم شروع کردم در ابتدا موقع بازی نمی دادم بخوره بعد از صبح تا شب و در اواخر فقط شبها می خورد که اون هم قطع شد مبارک باشه نازدونه مامان
2 اسفند 1391

روز دخترم مبارک

نمی دونی گلم چقدر خدارو شکر می کنم که دختر گل و دوست داشتنی مثل تورو دارم و می تونم بودنش رو جشن بگیرم لمس بودنت مبارک عزیز دلم  من و بابایی تصمیم گرفتیم روز دختر ببریمت جاهایی که خیلی دوست داری از جمله پارک که همیشه استقبال می کنی . اول تا چشمت به چرخ و فلک افتاد خواستی سوار بشی من اولش ترسیدم اما قبول کردم و وقتی سوار شدی همش صلوات می فرستادم ، کلی ذوق کردی و خندیدی یه پسر بچه هم سوار شد با اون شروع کردین شعر خوندن خیلی قشنگ شعر هایی که دوست داری رو با اون زبون شیرین بچه گونت خوندی و همه لذت بردن تاب تاب عباسی چشم چشم دو ابرو پو پو می ره بازار بعد هم کلی سرسره سواری کردی و همش دنبال بچه های دیگه می دویدی تا باهاشون بازی ...
2 اسفند 1391

میلادت نزدیک است

نمی دونی چه حال و هوای قشنگی دارم گلم وقتی روز به روز به روز تولدت نزدیک تر می شیم یاد دو سال پیش می افتم که بی صبرانه منتظر دیدن صورت ماهت بودم و حالا خوشبخت ترین زن روی زمین هستم با تو و خانواده کوچک قشنگمون. به دلیل امتحان زبان چند وقت حسابی درگیر بودم گلم حسابی باهام همکاری کردی و پا به پای من نقاشی می کشیدی و خمیر بازی می کردی و این هم هاپویی که درست کردی   و چقدر قشنگ یاد گرفتی دایره می کشی و رنگ می کنی یه لگوی کنده هم برات خریدم که البته چندان برات جالب نیست چون عسل من اینقدر پر جنب و جوش که دوست نداره بازی های نشستنی انجام بده       عکس های روز دختر       ...
2 اسفند 1391

بازی بازی آموزش

روشای نازم بخاطر هوش سرشاری که تو یادگیری داری مخصوصا حفظیات تصمیم گرفتم روزهایی که در توان دارم مراحل یادگیری تو بنویسم تا خودم یادم بمونه گلم چقدر زود یاد می گیره. دیروز خواستی با من ظرف بشوری و من از همین کار استفاده کردم و با هم حجم رو کار کردیم ، روشا چند لیوان و ظرف در اندازه های مختلف پر آب می کرد و به ترتیب زیاد و کم بودنش تقسیم بندی می کرد و خیلی راحت تشخیص می داد و آبش رو توی سینک خالی می کرد این یکی از سرگرمی های خوبته عزیزم البته ناگفته نمونه که حسابی لباس هاتو هم خیس کردی.   دو تا کتاب می می نی هم با هم خوندیم اول روشا از روی عکس ها تعریف می کرد که می می نی داره چیکار می کنه البته من سوالات جهت دار می پرسیدم مث...
2 اسفند 1391

مادر آبانی

آبان که میشه من هوایی می شم و یادم می افته خدای بزرگ و عزیزم ٢سال پیش بزرگ ترین نعمت زندگیم رو بهم ارزونی داشت و من چقدر حالم خوبه وقتی تورو نگاه می کنم . آبان عزیز ماه شیرینی شده برام و من یک مادر آبانی هستم با تمام روزهاش و ساعت هاش که دخترم می دوه و روی پام می شینه و میگه " مامان خیلی دوست دارم" و بوی دلنشین بدنش می پیچه توی سرم و هوای بوسه آتش می کشه دوباره...     ...
2 اسفند 1391